«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ *یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ» [آل عمران: ۱۶۹ - ۱۷۱]. و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده مشمار، بلکه آنان زندهاند و بدیشان نزد پروردگارشان روزی داده میشود. آنان شادمانند از آنچه خداوند به فضل و کرم خود بدیشان داده است، و خوشحالند به خاطر کسانی که بعد از آنان ماندهاند و بدیشان نپیوستهاند اینکه ترس و هراسی بر ایشان نیست و آنان اندوهگین نخواهند شد.
شاد و خوشحالند به خاطر نعمتی که خدا بدانان داده است و فضل و کرمی که او بدیشان روا دیده است، و خوشوقت و مسرورند از اینکه خداوند اجر و پاداش مؤمنان را ضائع نکرده و هدر نمیدهد.
وقتی برخی انسانها را میبینم که از آشکار کردن دین الهی میترسند و در عین حال ادعای ایمان میکنند؛ هرگاه میشنوم که کسانی دم از اسلام میزنند اما به خاطر ترس از آینده و تسلط نیروهای شر و طاغوت بر خود مسلمانیشان را اظهار نمیکنند؛ زمانی که میبینم چنین کسانی لاف فهم و زیرکی و تدبیر میزنند... هرگاه این گروهها را میبینم، این آیات قدسی و روشنگر به ذهنم میرسد و راه را در برابرم ترسیم میکند؛ راهی که به تنهایی ضامن پیروزی و عزت و موفقیت است، در این هنگام از درون خود فریاد برمیآورم: بدانید این دین واحد است؛ بدانید که آخر آن اصلاح نمیشود مگر با همان چیزی که اولش را اصلاح کرد؛ نترسید که راه همین است:
«الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ» [آل عمران: ۱۷۳]. آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان بر ضدّ شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند، پس از ایشان بترسید؛ ولی بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.
آنان نگفتند ما گروه ضعیفی هستیم پس باید ظلم و خواری گروه غالب را تحمل کنیم؛ باید به خواری تن دهیم و با شر مدارا کنیم و طاغوت را بپذیریم تا خداوند کارش را انجام دهد. مؤمن یقین دارد که: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» [رعد: ۱۱]. خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند.
یقین دارد که کار خدا برای کسانی سامان مییابد که اوامرش را اطاعت میکنند. آسمان بر مردم عزت و کرامت و نصرت نمیبارد آنان فقط دلهایشان را با جبار آسمان اصلاح میکنند؛ بنابراین مقابله با نیروهای زمینی بر آنان آسان میشود و زندگی در زمین نیز برای آنان دشوار نخواهد بود. هنگامی که با نعمت شهامت و فضل و مرحمت الهی بازگشتند و هیچ گونه آسیبی ندیدند، آن وقت خداوند زمین را در اختیارشان قرار داد؛ زیرا آنان دین خدا را آشکار کردند و از غیر خدا ترسی به دل راه ندادند.
اینها را زمانی به خاطر آوردم که در نشستی حضور داشتم که برای آمادهسازی جوانان مسلمان و کار و تلاش در راستای نصرت اسلام و سرافرازی جهان اسلام برگزار شده بود. در این نشست وقتی که بحث حکومت اسلامی و عمل به شریعت اسلام به میان آمد بسیاری از آنان با حالتی از ترس و وحشت و از بیم آنکه این سخن استعمار و غیراستعمار را بر ضد آنان تحریک کند و برای آنان مشکلات و دشواریهای زیادی ایجاد کند و راهی برای برونرفت از آن نیابند، برخاستند و جلسه را ترک کردند. یکی از خردمندانشان گفت ما مسلمانیم و ایمان داریم که اسلام عقیده و شریعت و قانون و نظام را شامل میشود اما ما این را برای زمان مناسب به تأخیر میاندازیم و آنچه را که سالمتر و عاقلانهتر است برمیگیزینیم.
با خود گفتم: کسانی که از همین اکنون در درون خود شکست خوردهاند چگونه پیروز خواهند شد؟ کسی که از نوشتن کلمات حق بر روی کاغذ یا بر زبان آوردن آن بیمناک است چگونه با نیروهای شر و طاغوت مبارزه خواهد کرد؟ خدا میداند که از هیچ چیز به اندازهی دیپلوماسی کوتولههای مردمنما تعجب نمیکنم؛ نه تنها در میدان دعوت اسلامی بلکه در نبرد داخلی با استعمار در نبرد اجتماعی با طاغوت و مبارزه بر ضد انواع شر و طغیان... آنان همواره ضعفشان را در زیر پردهی عقلگرایی پنهان میکنند، شکست را با مانور دادن پوشش میدهند و عافیتاندیشی را با مصلحت عمومی توجیه میکنند. اگر چنین عذرهایی برای سیاستمداران دروغگو و پرفریب امروزی جایز باشد، برای داعیان اسلام بسیار زشت و زننده است؛ اسلامی که پروردگارش خطاب به پیامبرش میفرماید: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان فرمان داده میشوی. و او را از راضی شدن مخالفانش ناامید میکند هر چند که با آنان به نیکی برخورد کند؛ زیرا مخالفان هیچ وقت راضی نخواهند شد مگر اینکه به کلی از دین و اعتقادش دست بشوید:
«وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»! [بقره: ۱۲۰]. یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آئین آنان پیروی کنی.
کسانی که میخواهیم در دامشان گرفتار کنیم خود در این کار از ما ماهرترند و کسانی که ما در فکر فریبشان هستیم هوشیارتر و زرنگتر از ما هستند؛ تنها همان راه روشن و آشکار و پاک باقی میماند: سخن حقی را که در دل داریم بگوییم و بگذاریم و آن را در معرض دید و شنید چشمها و گوشها قرار دهیم و به خدایی ایمان داشته باشیم که میفرماید:
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» [حج: ۴۱].
کسانی که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف، و نهی از منکر میکنند، و سرانجام همهی کارها به خدا بازمیگردد.
اسلامی که ما مردم را به آن فرامیخوانیم عقیدهای است که شریعت از آن پدیدار میشود و این شریعت نظامی اجتماعی، بینالمللی و انسانی را شکل میدهد و در چنین نظامی هیچ راهی برای جدایی عقیده از شریعت وجود ندارد و شریعت را نمیتوان از چنین نظامی که ایجاد کردهایم و بر جامعه حکم میکند جدا کرد. این عقیده زمانی کامل میشود که آثار طبیعی لازم همراه آن شکل گیرد. کسی که میبیند شریعتی غیر از شریعت اسلام حاکم است سپس برای ارجاع امر به شریعت اسلام هیچ تلاشی نمیکند باید به دنبال عقیدهاش بگردد و آن را بازیابد. هر کس که میبیند نظامی غیر اسلامی بر جامعه حاکم است سپس هیچ کاری انجام نمیدهد یا سخنی برای اصلاح اوضاع و رسیدن به راه راست بر زبان نمیراند، باید در عقیدهی خود تجدیدنظر کند.
اسلام در تاریکی زندگی نمیکند اسلام نور اندر نور است؛ اسلام فریب نمیدهد و کسی را دور نمیزند. کلمهی حقی است که از طفره رفتن و نیرنگ بیزار است. اسلام حقیقتی است که بر روی زمین زندگی میکند؛ اسلام یک راز نیست، توطئهای نیست که از نظرها پنهان باشد. ما جهانی میخواهیم که آراسته با اسلام باشد؛ بنابراین شعارهای ما برای دعوت به چنین جهانی صریح و آشکار است: شریعت اسلامی، جامعهی اسلامی. به فضل الهی آن زمان به سر آمد که برخی طوطیوار یاوهسرایی میکردند که دین باعث عقبماندگی است و اسلام یعنی تعصب. اکنون در کنفرانسهایی که پیشوایان این طوطیصفتان برگزار میکنند اعتراف کردهاند که شریعت اسلامی منبع مهمی برای قانونگزاری بینالمللی است. چه جالب است سخن استاد محمد عبداللطیف ضرار مدیر الازهر که با زبان تمسخر به یکی از همین طوطیهای به ظاهر روشنفکر گفت: «کسانی که از تهدید مردم میهراسند و زمانی که به آنان گفته شود عدهای بر ضد شما اجتماع کردهاند از آنان بترسید، از شدت ترس دندانقروچه میگیرند و اندامهایشان میلرزد، خود قضاوت کنند که در کجای راه خدا قرار دارند؟ راهی که در کتاب خدا به صراحت آمده است. بلکه مرام و مسلک آنان جداست:» إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ «ببینند به چه راهی میروند!»
درخشش پیروزی در افق فکر اسلامی نمایان است و بسیاری از مردم به سوی آن جذب میشوند؛ برخی از آنان رضای خدا را میطلبند و برخی آن را تجارت سودآوری میدانند. اما راه دراز است و دشواریها فراوان و سختی و آزمایش و شهادت در انتظار مجاهدان نشسته است. این سخن الهی برای برخی از آنان حقیقت دارد که فرموده است: «لَوْ کَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوکَ وَلَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ» [توبه: ۴۲].
اگر غنائمی نزدیک (و در دسترس) و سفری سهل و آسان باشد (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند و به دنبال تو میآیند، ولی راه دور و پردردسر (همچون تبوک) برای ایشان ناشدنی و نارفتنی است.
برخی نیز شامل این آیه هستند که میفرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» [احزاب: ۲۳].
در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودهاند در پیمانی که با او بستهاند. برخی پیمان خود را بسر بردهاند (و شربت شهادت سرکشیدهاند) و برخی نیز در انتظارند (تا کی توفیق رفیق میگردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد). آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند.
نظرات